همایش‌ها و جشنواره‌ها

پایگاه خبری علم و فناوری شب چهارم کنگره شهدا را روایت می کند:

مصلی سمنان، لوکیشن زنده‌ی یک روایت بی‌تکرار؛ اینجا ۳ هزار نور فرماندهان شادی اند در محراب شور

مصلی سمنان این شب ها لوکیشن زنده‌ی یک روایت بی‌تکرار است؛ جایی که کاروان ۳ هزار نفره نور صحنه گردان شادی و تماشاگران شور مردم اند؛ روایت شب چهارم محدثه عباسی را در ادامه بخوانید...

به گزارش پایگاه خبری علم و فناوری :می‌پرسید:این همان مجموعه چندمنظوره‌ای‌ست که تعریفش را می‌کردی؟ نمایشگاه است دیگر خب، مثل همه نمایشگاه‌ها…

جی‌پی‌اس ذهنش انگار فقط مختصات تجاری را می شناسد و هر فضایی را با متر فروش و غرفه می سنجد.

امااینجا، چیزی فراتر از یک نمایشگاه است شبیه شهری زنده از جنس روایت؛ از گیت‌ها که رد می‌شوی، وارد اقلیمی دیگر شده‌ای انگار؛ اقلیمی که با همهمه‌ی مردم زنده است.

جمعیت موج می‌زند، می‌خندد، می‌دود، راه می‌رود و هیجان می‌پراکند؛ هر طرف را که نگاه می‌کنی، چهره‌ای هست و قصه‌ای.

پیرمردی با عصا، دختر نوجوانی با شال رنگی، مادری با کالسکه، پدری با دوربین، جوانی با کوله‌پشتی و کودکی که بادکنکش و پرچم دستش را به آسمان سپرده.

همه هستند انگار؛ آمدند گویا از هر نسل، از هر طیف، شاید هم با هر دیدگاه و تفکر.نه دعوت‌نامه‌ای در کار است، نه شرطی برای حضور؛  فقط کافی‌ست اهل تجربه باشی، تجربه‌ای از جنس نور، شور و معنا برای قشر خاص هم نیست؛ به نام شهداست، اما به کام مردم.  

به قول یکی از نوجوان‌های نسل «تیک‌تاک و ترند»، همان‌ها که هیجان را معمولاً در چالش‌های مجازی جست‌وجو می‌کنند: «جیگرمان اینجا حال آمد...»  و واقعاً حال آمد.

نورافشانی دارد اینجا هر شب؛ موسیقی، نمایشگاه ،بازی‌های کودکانه، پینت‌بال،  نمایشواره‌ی «تویی تمام ماجرا» که خودش تمام ماجراست. بازی فتح تل‌آویو در پارک موزه که روایتی بازی‌گونه ای است از آرمان‌های بزرگ.

اینجا، سفره‌ای‌ست بی‌دعوت‌نامه، بی‌پرسش، بی‌مرز؛ پهن‌شده به نام شهدا، اما برای همه. جمعیت، خودش راوی است...

نغمه‌ای از جنس ایستادگی

شب چهارم، رنگی دارد از طنینِ اراده، از طراوتِ حضور، از حماسه‌ای که در نغمه‌ها جاری‌ست.  ارکستر سمفونیک ملی ایران، با شکوهی آرام و وقاری خیره‌کننده، بر صحنه می ایستد؛ و مردم، با هر آغازِ نت، چون موجی از تشویق، صحنه را در آغوش می گیرند؛ انگار هر دست، پرچمی‌ست در بادِ افتخار.

 با نخستین ضرب‌آهنگ، آسمان سمنان هم گوش می‌سپارد؛ به صدایی برخاسته از ریشه‌ها،  از جنس ایستادگی، از جنس ایمان، از جنس وطن. جمعیت، بی‌اختیار، در سکوتی باشکوه فرو رفته است؛ سکوتی که حرف می‌زند، با چشم‌ها، با اشک‌ها، با تپش دل‌ها.

نغمه‌ای از جنس آسمان

و هنوز شب ادامه دارد... با فروکش آخرین نت‌ها، صحنه آرام می‌گیرد، تشویق‌ها در دل سکوتی باشکوه محو می‌شوند، و نغمه‌ای دیگر از دل شب سر برمی‌آورد؛  نغمه‌ای از جنس دعا، از جنس آسمان.دعای کمیل، در جوار قبور نمادین شهدا، طنین‌انداز می‌شود. نوای حاج مرتضی طاهری، چون نسیمی از خاطره، در فضا می‌پیچد، و دل‌هایی که دقایقی پیش با ضرب‌آهنگ حماسه می‌تپیدند، اکنون با زمزمه‌های آسمانی آرام می‌گیرند.پیرمردی با چشمانی نم‌دار، لب به زمزمه‌ی دعا گشوده است در امتداد شکر.  

و چقدر در گذر از شکوه ارکستر به سکوت دعای کمیل، دل‌ها آرام‌تراند، صداها درونی‌تر و نگاه‌ها عمیق‌تر می شوند .شادی به سکوت می رسد و سکوت به حضور. حضور شهدا، حضور دل‌ها، حضور نوری که بی‌صدا می‌تابد.سمنان امشب به اقلیمی بدل شد که در آن، موسیقی و دعا، حماسه و حضور، در هم تنیده‌اند.و مردم، بی‌کلام و بی‌ادعا، در سکوتی سرشار، ایستاده‌اند؛  

 شادی را پاس داشتند تا اشک، عبادت شود... 

در امتداد شب‌هایی که سمنان را به اقلیمی از نور و نغمه بدل کرده‌اند، روایتی دیگر آرام شکل می‌گیرد؛ روایتی نه در مرکز توجه و زیر نور صحنه،  بلکه در حاشیه‌هایی که بی‌صدا، ستون های این شورند.

پس از اجرای باشکوه ارکستر ؛ آسمان زیر رگبار انفجارهای نور، به تابلویی زنده از رنگ و صدا بدل می‌شود؛ هر جرقه، چون ضربان قلبی بی‌تاب، بر فراز شهر می‌کوبد، جمعیت با چشمانی خیره، دهان‌هایی نیمه‌باز از حیرت و هیجان در آغوش لحظه غرق می شوند اما مردی که ماه‌ها بار این جشن را بر دوش کشیده، بی‌صدا می‌لرزد.

لرزشش از خستگی نیست این لرزش از شادی  دیدن مردمی است که برایشان زیسته است.

می پرسند: چرا گریه می‌کنی؟ مشکلی پیش آمده؟و خادم، با صدایی لرزان و چشمانی خیره به آسمان، پاسخ می‌دهد: "ببین… ببین مردم چقدر خوشحالند… همه‌ی این سختی‌ها برای همین لحظه بود.برای لبخند مردم، برای صدای شادی‌شون…  ارزش داره جونمون رو بدیم تا مردم غم نبینن."

او از نخستین روزهای استارت کنگره در صحنه بود؛ از روزهایی که فقط خاک بود و خستگی، از آفتابی که صورتش را سوزاند، از شب‌هایی که بی‌خواب گذشت،  و حالا، در این شب، ایستاده است و برای شور مردم اشک شوق می ریزد پ.

این، فقط یک دیدگاه و نگاه نیست؛ فلسفه‌ای‌ست از جنس ایمان، هنری‌ست از جنس خدمت.خادمانی هم هستند که دیده نمی‌شوند و نمی خواهند دیده شوند اما دیده‌بان دل‌ها هستند.  

جوان‌هایی که مدل‌های مذهبی‌شان را به‌روز کرده‌اند، روضه را به پیاده‌روی بدل کرده‌اند و سفره‌ی امام حسین را برای همه پهن کرده‌اند؛ بی‌پرسش، بی‌دعوت‌نامه، بی‌مرز و این شب‌ها،  نامی تازه بر پیشانی شهر حک کرده‌است ؛سمنان، شهری که دل‌هایش برای مردم می‌تپد و غرورش از لبخند آن‌هاست.از انفجار نور تا وسعت دل‌ها

بچه حزب اللهی ها صحنه‌گردانان بی‌مرز کرامت

هنوز، آن شب ادامه دارد...  نه در مرکز صحنه، نه زیر نور تشویق،  بلکه در امتداد بازی‌ها، غرفه‌ها، نورافشانی‌ها و اشک‌هایی که بی‌صدا جاری‌اند،  حقیقتی دیگر آرام رخ می‌نماید؛  حقیقتی از جنس کرامت، از وسعت نگاه، از مهربانی بی‌مرز.

در دل این شور، تصویرها رنگ می‌بازند، و آنچه باقی می‌ماند، رفتار است؛ رفتاری که از دل می‌جوشد، نه از دستور.

بچه‌های حزب‌اللهی، برخلاف قاب‌های محدود و تحریف‌شده، در این کنگره، با سفره‌هایی گسترده‌تر از تصور، با برنامه‌هایی متنوع، خلاق، و فراگیر،  

همه را پذیرا شده‌اند؛ نه با دعوت‌نامه، بلکه با آغوشی گشوده و نگاهی بی‌مرز. برای کودکان، بازی‌های رنگارنگ و سرگرمی‌های پرنشاط فراهم شده است؛  

برای تشنه‌کامان، شربت‌های خنک، دوغ، آب‌معدنی با لبخند تقدیم می‌شود؛ و برای آنان که با دل خسته و تن خسته آمده‌اند، پذیرایی‌ای گرم، سخاوتمندانه و آبرومندانه مهیاست:  ساندویچ‌های تازه، گولاچ‌های داغ، کیک‌های نرم و هر آنچه می‌تواند طراوتی ببخشد، مهری بیفشاند، و عزتی بیافریند.

پذیرایی هم در این کنگره، نه صرفاً رفع نیاز،  که تجلی احترام است؛ احترامی به حضور آنانی که آمدند تا لحظه‌ای از جنس کرامت را تجربه کنند.

در غرفه‌ها، تولیدکننده‌ها حضور دارند، ساندویچ‌فروش‌ها می‌آیند، دخل می‌کنند، دشت می‌کنند، و استقبال، بی‌نظیر است؛  همه می‌آیند، همه می‌مانند، همه لذت می‌برند.

و آن کسی که دعای کمیل را می‌گذارد،  

همان کسی‌ست که ارکستر سمفونیک را دعوت می‌کند، نمایش اجرا می‌کند، جشن ازدواج برگزار می‌کند،  احسان می‌آورد، خاله شادونه می‌آورد،  نورافشانی می‌کند، انفجار هیجان را پوشش می‌دهد. مدل‌شان این است:  همه می‌توانند بیایند. همه، بی‌استثنا.و این، تفاوت است؛  تفاوت میان ادعا و عمل،  تفاوت میان شعار و شعور. بچه‌های حزب‌اللهی، با غیرت‌شان، با صداقت‌شان، با نوآوری‌شان، با خلاقیت، با ابتکار، با روحیه کریمانه، با بزرگواری، با عزت،  فضایی ساخته‌اند که همه در آن جا دارند.

و اگر کسی این شب‌ها را ندیده باشد، شاید نداند که در دل این خاک، جوانانی هستند که شادی را عبادت می‌دانند، و خدمت را زیباترین شکل بندگی.

سمنان، در این شب‌ها،  فقط میزبان یک رویداد نیست.  تجلی روحی‌ست از ایمان، ابتکار، و انسانیت؛ حماسه‌ای که با نور نگاشته شد،  

پایان برنامه فرا می رسد...  

صندلی‌ها جمع می شوند، چراغ غرفه‌ها خاموش، و آخرین نغمه‌ها در دل شب آرام می گیرند. اما آنچه باقی می ماند، نه نورافشانی است، نه موسیقی؛  بلکه رد لبخندهایی است که بر جان خادمان می نشیند.و صحنه‌هایی که مصلی را به محراب حضور بدل می کند.  

شهدا، بی‌صدا صحنه‌گردان بودند، و سمنان، شاهد حماسه‌ای است  که با لبخند آغاز شد و با ایمان ماندگار.

اینجا مصلی سمنان، لوکیشن زنده‌ی یک روایت بی‌تکرار است و  ۳ هزار نور فرماندهان شادی‌اند در محراب شور.

نگارنده : محدثه عباسی

https://stnews.ir/short/V1r6o
اخبار مرتبط
تبادل نظر
نام:
ایمیل: ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد کنید
نظر: